آه از این روزگار گردیده از جهان ملک خاتون غزل 1242

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آه از این روزگار گردیده

1 آه از این روزگار گردیده آه از این کار ناپسندیده

2 جان رسیدم به لب بگو چه کنم از جفای تو ای دل و دیده

3 از جفاهای چرخ بی قانون خون فشانیم دایم از دیده

4 ای بسا خار کز غمت خوردیم یک گل از باغ وصل ناچیده

5 من ز وصف جمال او گشتم عاشق روی دوست نادیده

6 همه چشمی جمال تو طلبند خوش بود مردم جهان دیده

7 هیچ دانی بتا که آن بالا بر دل ما بلاست از دیده

عکس نوشته
کامنت
comment