-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه از این روزگار گردیده آه از این کار ناپسندیده
2 جان رسیدم به لب بگو چه کنم از جفای تو ای دل و دیده
3 از جفاهای چرخ بی قانون خون فشانیم دایم از دیده
4 ای بسا خار کز غمت خوردیم یک گل از باغ وصل ناچیده
5 من ز وصف جمال او گشتم عاشق روی دوست نادیده
6 همه چشمی جمال تو طلبند خوش بود مردم جهان دیده
7 هیچ دانی بتا که آن بالا بر دل ما بلاست از دیده