آه که از حال من یب ندانست از کمال خجندی غزل 74

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

آه که از حال من یب ندانست

1 آه که از حال من یب ندانست مردم و درد دلم طبیب ندانست

2 گل مگر این بی وفانی از پی آن کرد کز دل مجروح عندلیب ندانست

3 عقل ز هر کسی که ماجرای تو پرسید هیچ کس این قصه عجیب ندانست

4 تا دل آواره در کمند تو افتاد هیچ کس احوال آن غریب ندانست

5 خلق چه داند مراد خاطر ما را کام محبان بجز حبیب ندانست

6 دوش بر آن در چه عیشها که نمودم با سگ کویش که آن رقیب ندانست

7 هم به مرادی رسد کمال که کس را از کرم دوست بی نصیب ندانست

عکس نوشته
کامنت
comment