آه! از آن ماه مسافر، که از هلالی جغتایی غزل 201

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

آه! از آن ماه مسافر، که نیامد خبرش

1 آه! از آن ماه مسافر، که نیامد خبرش او سفر کرده و ما در خطریم از سفرش

2 رفتم و گریه کنان روز وداعش دیدم ای خوش آن روز که باز آید و بینم دگرش

3 دیر می آید و جان منتظر مقدم اوست مردم از شوق، خدایا، برسان زود ترش

4 می پرد مرغ هوا جانب او فارغ بال کاش می بود من دلشده را بال و پرش!

5 گر چه امروز مرا کشت و نیامد بسرم کاش فردا بسر خاک من افتد گذرش!

6 در فراقت ز هلالی اثری بیش نماند زود باشد که بیایی و نیابی اثرش

عکس نوشته
کامنت
comment