1 گه بنالی که وای نان ناید گه برنجی که آه جان برود
2 انده نان و جان مخور بنشین کین بیاید به وقت و آن برود
1 خه بنا میزد این جهان نگرید خوشی باغ و بوستان نگرید
2 تاج یاقوت ارغوان بینید تخت مینای گلستان نگرید
1 یار چون عیسیم به ماه برد باز چون یوسفم به چاه برد
2 مردم دیده را عروس رخت روی بسته به جلوه گاه برد
1 هرگز بود که باز ببینم لقای شاه شکرانه در دو دیده کشم خاک پای شاه
2 هرگز بود که بر من سرگشته غریب چون روی شاه خوب شود باز رای شاه