1 از ضعف اگر کام ز هم بگشایم بنشینم و یکچند همی آسایم
2 شد قوّت آمدن ز دست و پایم زین پس مگرت بسربخدمت آیم
1 عشق تو گردست در زمانه برآرد ز آدمیان قحط جاودان برآرد
2 رخصت آهی بده که تا دل تنگم یک نفس آخر بدین بهانه برآرد
1 ای روی تو آرزوی دلها شادیّ غمت به روی دلها
2 ای حلقۀ زلف تو همیشه آشفته ز گفتوگوی دلها
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به