1 از شیرینی چون به سخن بنشینی وز دو لب خود شکر به دامن چینی
2 در بوسه مرا لب تو گوید بینی هرگز شکر لعل بدین شیرینی
1 آمد از حوت برنهاده ثقل پیشوای ستارگان به حمل
2 پر لطایف نموده عرض هوا در طرایف گرفته طول جبل
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد
2 بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت در دست عدل دولت او استوار شد