1 از شیرینی چون به سخن بنشینی از دو لب خود شکر به دامن چینی
2 در بوسه لب تو گویدم می بینی هرگز شکر سرخ بدین شیرینی
1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود
1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست
2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست
1 چون نای بینوایم ازین نای بینوا شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
2 با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم زیرا جواب گفته من نیست جز صدا