-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار
2 معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی عالمی را می توان آتش زدن از یک شرار
3 یاد منگر نگذرد از خاطر او دور نیست آفتاب آن جا که باشد، سایه را نبود گذار
4 تهمت عیش از می گلرنگ، بیجا می کشم گریهٔ خونین بود چون شیشه ما را درکنار
5 در هوای آنکه بنماید رخ، آن صبح امید جان به کف دارد حزین ، چون شمع از بهر نثار