از کمال خویش نالم نی ز جور از حزین لاهیجی غزل 594

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار

1 از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار

2 معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی عالمی را می توان آتش زدن از یک شرار

3 یاد منگر نگذرد از خاطر او دور نیست آفتاب آن جا که باشد، سایه را نبود گذار

4 تهمت عیش از می گلرنگ، بیجا می کشم گریهٔ خونین بود چون شیشه ما را درکنار

5 در هوای آنکه بنماید رخ، آن صبح امید جان به کف دارد حزین ، چون شمع از بهر نثار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر