1 مسلمست که گنجشک نیست چون شهباز ولی علاج ندارد ز پر زدن گنجشگ
2 تفاوتی که بود مشک و پشک را با هم معینست ولیکن گزیر نیست ز پشگ
3 زرشگ اگرچه نباشد چو دانهٔ یاقوت ولی هم از پی بیمار نافعست زرشگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دوشینه چونکشید شه زنگ لشکرا سلطان روم را ز سر افتاد افسرا
2 باز سفید روز بپرید از آشیان زاغ شب سیاه بگسترد شهپرا
1 دو قلاع کفرند با هم مصاحب یکی تیغ خسرو یکیکلک صاحب
2 یکی خرمن ظلم را برق خاطف یکیکشتهٔ عدل را مزن ساکب
1 هله نزدیک شد ای دل که زمستان گذرد دور بستان شود و عهد شبشان گذرد
2 ابر بر طرف چمن گریان گریان پوید لاله بر صحن دمن خندان خندان گذرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به