1 عبید این حرص مال و جاه تاکی جهان فانیست رو ترک جهان گیر
2 چو مردان دامن از دنیا بیفشان وزین گرداب خود را بر کران گیر
3 ز مسجد رخت بر کوی مغان کش سرا در کوی صاحب دولتان گیر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
2 مدام آتش شوق تو در درون منست چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست
1 بیش از این بد عهد و پیمانی مکن با سبکروحان گران جانی مکن
2 زلف کافر کیش را برهم مزن قصد بنیاد مسلمانی مکن
1 مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
2 خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به