1 ای سیمذقن، این چه دهان و چه لبست؟ این خال چه خال و این چه زلف عجبست؟
2 روی تو در آن دو زلف مشکین چه عجب؟ هر روز که هست در میان دو شبست
1 ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را بماهم گوشه چشمی، که شیدا کرده ای ما را
2 بهر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود چه باشد؟ آه! اگر یک باره بر چشمم نهی پا را
1 ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا ای من سگت، بسوی خود آواز کن مرا
2 تا با تو راز گویم و فارغ شوم دمی بهر خدا، که همدم و همراز کن مرا
1 چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟ سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
2 تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت