1 ای رای تو مردمی و احسان کردن خوی تو مراعات غریبان کردن
2 مهمان جمال تست جان و دل من عیبی نبود خدمت مهمان کردن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر بد داند و گر نکو او داند گر جرم کند و گر عَفو او داند
2 تا زنده ام از وفا نگردانم روی من بر سر آنم آن او او داند
1 تا یوسف دل را نکنی از بن چاه یعقوب خرد ضریر باشد در راه
2 خواهی که عزیز مصر باشی در راه از عشق کمر ببند و از صدق کلاه
1 در دیدهٔ هرک توتیای تو بود سلطان زمانه و گدای تو بود
2 البّته کمال هیچ کس را نرسد آنجا که جلال کبریای تو بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به