- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای چشم تو در شوخی سرفتنه دورانها خط خوش و رخسارت رشک گل و ریحانها
2 از نرگس مخمورت وز زلف پریشانت سرمست صفا دلها، آغشته غم جانها
3 گفتم که: نکو دانم وصف دهنت، گفتا: در قصه جان ماندی، با دعوی عرفانها
4 در مسجد و میخانه هرجا که روم بینم از درد تو زاریها وز شوق تو افغانها
5 گفتی: همه تیر خود بر جان تو اندازم ای عهدشکن، باری، کو آن همه پیمانها؟
6 از غایت مشتاقی باشد دل و جانم را با جور تو راحتها، با درد تو درمانها
7 شوق تو ز جان من گر میطلبی شاید چون گنج طلب کردن رسمست رویرانها
8 گفتی: دل قاسم را از جور بسوزانم دل غرق خجالت شد از کثرت احسانها