ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون از جامی غزل 737

ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون

1 ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون کردی عنان ز پنجه سیمینبران برون

2 با حسن التفات تو معتاد گشته ام بر ما مکن عبور تغافل کنان کنون

3 گر بشکنی به سنگ ستم حقه دلم جز گوهر نیاز نیابی در آن درون

4 لب تشنه می روم ز غمت گر چه می رود بر رویم از دو دیده پرخون عیان عیون

5 خواهی دلا بپای کنی خیمه مراد زان مو طلب طناب وز آن قد ستان ستون

6 در ملک عشق منصب عالی و دون بسیست نیکان نموده میل به عالی بدان به دون

7 جامی علم به عالم دیوانگی فراخت چون ساخت عشق رایت فرزانگان نگون

عکس نوشته
کامنت
comment