- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که بخون من شدت، ساعد نازنین فرو دست فشان، که ریزدت خونم از آستین فرو
2 برده لبت ز شهد و مل، تلخی کام جزو و کل: تا ز تبسمت بگل میچکد انگبین فرو
3 شکر خط سیاه را، منع مکن نگاه را؛ تا نگرفته ماه را، هاله ی عنبرین فرو
4 هر که شبی بخوابگه، دید عیان رخت چو مه گفت که: ماه چارده آمده بر زمین فرو!
5 ماه مرا، بطرف رو سر زده خط مشکبو؛ یا نه ز چین زلف او، ریخته مشک چین فرو؟!
6 چون گذرد باضطراب، از پی او بصد شتاب؛ افتم و گیرمش رکاب، آورمش ز زین فرو
7 شب شده غیر هم برت، داده بدست ساغرت روز ز شرم آذرت، خون چکد از جبین فرو