1 ای کرده نهان تنگ شکر را بنمکدان بس آفت مرد و زنی از آن لب و دندان
2 انگشت بدندان بگزد عقل زحیرت هر گه که فرو ریزی شکر زنمکدان
3 یک مصر زلیخات اسیر خم گیسو صد یوسفت آویخته در چاه زنخدان
4 خود تا که نگوئی سخنی زآن لب شیرین این وصف نمیگنجد در وهم سخندان
5 آن تازه بهاری که تو داری زطراوت قد سرو رخت گل دهنت غنچه خندان
6 لیلیست سیه چشمت و مژگان حشم او رخ مصر و دلم یوسف و زلفین تو زندان
7 ابرو و خم زلفش آشفته چه باشد شمشیر و کمند علی اندر صف میدان