ای رخت آیینه ی لطف خدا از جهان ملک خاتون غزل 22

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای رخت آیینه ی لطف خدا

1 ای رخت آیینه ی لطف خدا زلف تو دلبند و لعلت دلگشا

2 پادشاه ملک حسنی از کرم رحمتی کن بر گدا ای پادشا

3 از وجود خویشتن بیگانه ام تا شدم با عشق رویت آشنا

4 ذرّه وارم پیش خورشید رخت عاجز و سرگشته از روی هوا

5 روز میدان گرد نعل مرکبت می شود در چشم عالم توتیا

6 بر جفایت دل نهادم کز حبیب بر امید وصل خوش باشد جفا

7 قهر تو خوشتر که لطف دیگری از تو نفرین به که از غیری دعا

8 غم مبادت کز تو گر آید غمی با خیالت شاد می دارد مرا

9 چون جهان وقعی ندارد پیش تو من کجا و حضرت سلطان کجا

عکس نوشته
کامنت
comment