- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای حکم ترا قضای یزدان داده چو قدر گشادنامه
2 تو عمدهٔ ملکی و ممالک لوحست و کفایت تو خامه
3 در خاک نهاده آب و آتش پیش سخط تو بارنامه
4 در جنب کفت سیاهکامه است حاشا فلک کبود جامه
5 آن شب که در آن جناب میمون با عیش چنان معالغرامه
6 در حجر گک نصیر خباز بودیم چه خاصه و چه عامه
7 از چنگ خیال پر سماتی وز باده دماغ پر شمامه
8 بر دست چپم یگانهای بود در کسوت جبه و عمامه
9 او را بطلب بگو چه کردی ما را بدو وعده شادکامه
10 در آتش صبر چند باشم ساکن چو سمندر و نعامه
11 این قصه چنین بر آب منویس هم سرکه بده هم آبکامه