🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ناصرخسرو قبادیانی

ناصرخسرو قبادیانی

ناصرخسرو قبادیانی
ناصرخسرو قبادیانی

ای قبهٔ گردندهٔ از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 1

قصیده 1 ام از 635 قصاید

ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54

1 ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا با قامت فرتوتی و با قوت برنا

2 فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟

3 فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا

4 تن خانهٔ این گوهر والای شریف است تو مادر این خانهٔ این گوهر والا

5 چون کار خود امروز در این خانه بسازم مفرد بروم، خانه سپارم به تو فردا

6 زندان تو آمد پسرا این تن و، زندان زیبا نشود گرچه بپوشیش به دیبا

7 دیبای سخن پوش به جان بر، که تو را جان هرگز نشود ای پسر از دیبا زیبا

8 این بند نبینی که خداوند نهاده‌است بر ما که نبیندش مگر خاطر بینا؟

9 در بند مدارا کن و دربند میان را در بند مکن خیره طلب ملکت دارا

10 گر تو به مدارا کنی آهنگ بیابی بهتر بسی از ملکت دارا به مدارا

11 به شکیب ازیرا که همی دست نیابد بر آرزوی خویش مگر مرد شکیبا

12 ورت آرزوی لذت حسی بشتابد پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا

13 آزار مگیر از کس و بر خیره میازار کس را مگر از روی مکافات مساوا

14 پر کینه مباش از همگان دایم چون خار نه نیز به یکباره زبون باش چو خرما

15 کز گند فتاده است به چاه اندر سرگین وز بوی چنان سوخته شد عود مطرا

16 با هر کس منشین و مبر از همگان نیز بر راه خرد رو، نه مگس باش نه عنقا

17 چون یار موافق نبود تنها بهتر تنها به صد بار چو با نادان همتا

18 خورشید که تنهاست ازان نیست برو ننگ بهتر ز ثریاست که هفت است ثریا

19 از بیشی و کمی جهان تنگ مکن دل با دهر مدارا کن و با خلق مواسا

20 احوال جهان گذرنده گذرنده است سرما ز پس گرما سرا پس ضرا

21 ناجسته به آن چیز که او با تو نماند بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا

22 در خاک چه زر ماند و چه سنگ و، تو را گور چه زیر کریجی و چه در خانهٔ خضرا

23 با آنکه برآورد به صنعا در غمدان بنگر که نمانده است نه غمدان و نه صنعا

24 دیوی است جهان صعب و فریبنده مر او را هشیار و خردمند نجسته است همانا

25 گر هیچ خرد داری و هشیاری و بیدار چون مست مرو بر اثر او به تمنا

26 آبی است جهان تیره و بس ژرف، بدو در زنهار که تیره نکنی جان مصفا

27 جانت به سخن پاک شود زانکه خردمند از راه سخن بر شود از چاه به جوزا

28 فخرت به سخن باید ازیرا که بدو کرد فخر آنکه نماند از پس او ناقهٔ عضبا

29 زنده به سخن باید گشتنت ازیراک مرده به سخن زنده همی کرد مسیحا

30 پیدا به سخن باید ماندن که نمانده‌است در عالم کس بی سخن پیدا، پیدا

31 آن به که نگوئی چو ندانی سخن ایراک ناگفته سخن به بود از گفتهٔ رسوا

32 چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا

33 نیکو به سخن شو نه بدین صورت ازیراک والا به سخن گردد مردم نه به بالا

34 بادام به از بید و سپیدار به بار است هرچند فزون کرد سپیدار درازا

35 بیدار چو شیداست به دیدار، ولیکن پیدا به سخن گردد بیدار ز شیدا

36 دریای سخن‌ها سخن خوب خدای است پر گوهر با قیمت و پر لؤلؤ لالا

37 شور است چو دریا به مثل صورت تنزیل تاویل چو لؤلؤست سوی مردم دانا

38 اندر بن دریاست همه گوهر و لؤلؤ غواص طلب کن، چه دوی بر لب دریا؟

39 اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده است چندین گهر و للوء، دارندهٔ دنیا؟

40 از بهر پیمبر که بدین صنع ورا گفت: «تاویل به دانا ده و تنزیل به غوغا»

41 غواص تو را جز گل و شورابه نداده‌است زیرا که ندیده است ز تو جز که معادا

42 معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم خرسند مشو همچو خر از قول به آوا

43 قندیل فروزی به شب قدر به مسجد مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

44 قندیل میفروز بیاموز که قندیل بیرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما

45 در زهد نه‌ای بینا لیکن به طمع در برخوانی در چاه به شب خط معما

46 گر مار نه‌ای دایم از بهر چرایند مؤمن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا

47 مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه زیرا که نشد وقف تو این کرهٔ غبرا

48 آسیمه بسی کرد فلک بی‌خردان را و آشفته بسی گشت بدو کار مهیا

49 دارا که هزاران خدم و خیل و حشم داشت بگذاشت همه پاک و بشد خود تن تنها

50 بازی است رباینده زمانه که نیابند زو خلق رها هیچ نه مولی و نه مولا

51 روزی است از آن پس که در آن روز نیابد خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا

52 آن روز بیابند همه خلق مکافات هم ظالم و هم عادل بی‌هیچ محابا

53 آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع پیش شهدا دست من و دامن زهرا

54 تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد به تمام ایزد دادار تعالی

ناصرخسرو قبادیانی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا قصیده 1 ام از 635 قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا

شاعر شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا چه کسی است ؟

شاعر شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا ناصرخسرو قبادیانی می باشد.

شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا چیست ؟

قالب شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا قصیده است

سبک شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا چیست ؟

سبک شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ناصرخسرو قبادیانی

ای قبهٔ گردندهٔ از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 1

قصیده 1 ام از 635 قصاید
بنر