1 ای نفحه روحپرور باد صبا بویی ده از آن زلف دلاویز به ما
2 آن زلف دلاویز که در سایه اوست آن روی که هست آینه روی خدا
1 در کوی خرابات مناجات توان کرد در طور لقا عیش خرابات توان کرد
2 گر بازی شطرنج خط و خال تو این است لیلاج جهان را به رخت مات توان کرد
1 حق بین نظری باید تا روی مرا بیند چشمی که بود خودبین، کی روی خدا بیند
2 دل آینه او شد کو تشنه دیداری تا همچو کلیم الله بر طور لقا بیند
1 مرا در آتش غم، عشقت آن زمان انداخت که عشق روی تو آشوب در جهان انداخت
2 به تیر غمزه چو چشمت مرا بزد گفتم که مشتری نظری بر من از کمان انداخت