-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل دل به لبت دادهام جان تو و جان دل
2 بر رخ زیبای خود زلف مشوش ببین تا بنماید تو را حال پریشان دل
3 دل چو گرفتار شد در شکن زلف تو در عقبش کرد جان میل به زندان دل
4 فارغم از دیگران مهر تو ورزم که هست مهر تو آرام جان درد تو درمان دل
5 دعوت کفرم کند موی تو هر ساعتی تازه کند هر نفس روی تو ایمان دل
6 زان لب همچون نبات منبع آب حیات شد ز بیانت چکان چشمهٔ حیوان دل
7 دل چو پیوسد به جان نعل سمند تو را تارک گردون شود غاشیه گردان دل
8 هست حیات همام صحبت صاحبدلان وین سخنش گوهری ست آمده از کان دل