- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شهریار ذیشان کز غایت بزرگی شان تو بینیاز است از مدح خوانی من
2 گرد بنای حسنت هست آهنین حصاری از پاس دعوت خلق چون پاسبانی من
3 این پاسبانی اما چون دولت تو باقیست جان نیز اگر برآید از جسم فانی من
4 دوش از عطیهٔ تو ای نوبهار دولت از شرم زردتر شد رنگ خزانی من
5 با آن که بر وجودت از دعوت و تحیت دایم گوهر فشانیست شغل نهانی من
6 بر عادت زمانهای داور یگانه موقوف سیم و زر نیست گوهرفشانی من