1 ای سرور دین خسرو اقلیم رضا سلطان خراسان و غریب الغربا
2 در شان تو این بس که رضا در اعداد یکسان شده با هزار و یک نام خدا
1 دمی که باده عشترت بتان به جام کنند به نزد دردکشان ترک ننک و نام کنند
2 مدام خنده بدان می کشان زند ساغر که نان پخته خود را ز گریه خام کنند
1 آن کس که زبان نهاد اندر دهنم جا داد چو عندلیب اندر چمنم
2 مأمور نموده است از صبح ازل تا شام ابد به مدحت پنج تنم
1 خوش آن تنی را که مو به موی شکنج زلفت بتاب دارد خوش آن دلی را که آرزوی خیال رویت کباب دارد
2 سواد زلفت که جز دل آزاری از خم وی کسی ندیده مگر نداند که بر غریبان پناه دادن ثواب دارد