1 ای صبا صبحدم چونرسی سوی او حال من عرضه ده با سگ کوی او
2 مدتی شد که من از آن گلم بیخبر تا رسد غافلم از کجا بوی او
3 از خطش شد مرا دوخته چاک دل بخیه زد آخر این چاک را موی او
4 آگهی کز مژه خون دل جوشدم گرزمی دیده لالهگون روی او
1 عشق آمد و غیر یار نگذاشت آتش اثری ز خار نگذاشت
2 تیغ تو فکند سر ز هر تن یک دوش بزیر بار نگذاشت
1 از عشق فتد بخرمن صبر آتش بارد عوض آب از این ابر آتش
2 برقیست محبت که ازو افتاده است در جان مسلمان و دل گبر آتش
1 تنها نه زمین ز صید گاهت گلرنگ از خون دل منست چون عرصه جنگ
2 صد مرغ دل از تیغ جفایت بر خاک افتاده بسان طایر خورده خدنگ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به