ای صبا صبحدم چونرسی سوی او
1
ای صبا صبحدم چونرسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
2
مدتی شد که من از آن گلم بیخبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
3
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
4
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لالهگون روی او