- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای عارض گلگونت عکسی زده بر گردون خورشید شده پیدا ز آن عکس رخ گلگون
2 چون لعل تو سلک در در خنده کند پیدا با لطف وی از جز عم افتد گهر موزون
3 بیرون نرود یکدم مهرت ز دل تنگم صد سال اگر باشم در خاک لحد مدفون
4 زلفت بسیه کاری مسند ز قمر سازد هندو نبود چون او هم مقبل و هم میمون
5 ز آندم که سفیده دم زد بر رخ گلگونت دل میکشدم دامن مانند شفق در خون
6 دریاب کنون دلرا کز وی رمقی ماندست چون زهر بجان آمد تریاق چه سودا کنون
7 از ابن یمین جانا یکره سخنی بشنو در گوش کشند آخر خوبان گهر موزون