- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
2 انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازیان ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
3 گه خاک چون دیبا کنی گه شاخ پر جوزا کنی گه خوی بد زیبا کنی از بادیه دریا کنی
4 فرمانبر و فرماندهی قانون شادی واندهی هم پادشاهی هم رهی بحری، بلی، لیکن تهی
5 چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
6 بهمن کنون زرگر شود برگ رزان چون زر شود صحرا ز بیم اصفر شود چون چرخ در چادر شود
7 گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
8 اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
9 بر بوستان لشکر کشد مطرد به خون اندر کشد چون برق خنجر بر کشد گلبنوشی در بر کشد
10 گیتی بهشت آئین کند پر لؤلؤ نسرین کند گلشن پر از پروین کند چون ابر مرکب زین کند
11 گلبن چو تخت خسروان لاله چو روی نیکوان بلبل ز ناز گل نوان وز چوب خشک بی روان
12 ای روزگار بیوفا ای گنده پیر پر دها احسانت هم با ما بلا زار آنکه بر تو مبتلا
13 ای مادر فرزندخوار ای بیقرار بیمدار احسان تو ناپایدار ای سر بسر عیب و عوار
14 ای زهر خورده قند تو ببریده از پیوند تو من نیستم فرزند تو سیرم ز مکر و پند تو
15 خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب شمس الندی فیالمغرب بدرالدجی فی الموکب
16 آن شیر یزدان روز جنگ آتش به روز نام و ننگ آفاق ازو بر کفر تنگ از حلمش آمخته درنگ
17 همچون قمر سلطان شب عصیان درو عصیان رب علمش رهایش را سبب بندهش عجم همچون عرب
18 عالی حسامش سر درو خورشید دین را نور و ضو بدخواه او مملوک شو سر حقایق زو شنو
19 ای ناصر انصار دین از اولین وز آخرین هرگز نبیند دوربین چون تو امیرالمؤمنین
20 ایشان زمین تو آسمان ایشان مکین و تو مکان بر خلق چون تو مهربان کرده خلایق را ضمان
21 ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد
22 بنیاد عز و سروری آن سید انس و پری قصرش ز روی برتری برتر ز چرخ چنبری
23 گردون دلیل گاه او خورشید بندهٔ جاه او تاج زمین درگاه او چرخ و نجوم و ماه او
24 ای کدخدای آدمی فر خدائی بر زمی معنی چشمهٔ زمزمی بل عیسیبن مریمی
25 مر عقل را دعوی تویی مر نفس را معنی تویی امروز را تقوی تویی فردوس را معنی تویی
26 دین پرور و اعدا شکن روزی ده و دشمن فگن چون شیر ایزد بوالحسن در روزِ گَرد انگیختن
27 افلاک زیر همتت مریخ دور از صولتت برجیس بندهٔ طلعتت ناصر نگفتی مدحتت
28 خواجه موید کز خرد نفسش همی معنی برد چون بحر او موج آورد جان پرورد دین گسترد
29 ای چرخ امت را قمر بحر زبانت را گهر تیغ جهالت را سپر ابری کزو بر جان مطر
30 بر سر یزدان معتمد در باش مروارید مد وانگه که بگشاید عقد اندامها اندر جسد
31 آثار او یابند امام اندر بیان او تمام از نظم او فاخر کلام از فر او دین و نظام
32 تا ساکن و جنبان بود تا زهره و کیوان بود تا تیره و رخشان بود تا عالم و نادان بود
33 ملک امام آباد باد اعداش در بیداد باد از دین و دنیا شاد باد آثار خواجه داد باد