- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای روی تو آئینه الطاف الهی وی دبدبه حسن تو از ماه بماهی
2 نقاش ازل نقش رخ و زلف تو میبست از روز و شب آمیخت سپیدی و سیاهی
3 در مصر دل هر که عزیزی چو تو بنشست آخر بچه یاد آورد از یوسف چاهی
4 آنکو به نکو بندگیت نام بر آورد ننگ آیدش از مرتبه منصب شاهی
5 گر غایت حسنت نتوان دید عجب نیست اشیا نشود دیده بدین دیده کماهی
6 چون تار قصب سوخت تن زار و نزارم از پرتو رخسار تو ز آنروی که ماهی
7 از آتش غم بر جگرم آب نماندست خود دود دلم میدهد ایدوست گواهی
8 با این همه گر سر برود در سر سودات سهلست زیانی که بود مالی و جانی
9 سر نیز گر از دست رود باک نباشد آنست مراد ابن یمین را که تو خواهی