1 ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود نقش صفتت بر در و دیوار وجود
2 در پردهٔ کبریا نهان گشته ز خلق بنشسته عیان بر سر بازار وجود
1 با یاد جلال در بیابان رفتیم وز عالم تن به عالم جان رفتیم
2 عمری شب و روز در تفکر بودیم سرگشته برآمدیم و حیران رفتیم
1 با یک سر موی تو اگر پیوند است بر پای دلت هر سر مویی بند است
2 گفتی که رهی دراز دارم در پیش از خود به خود آی، دوست بین تا چند است
1 درویش کسی بود که نامش نبود گامی که نهد مراد و کامش نبود
2 در آتش فقر اگر بسوزد شب و روز هرگز طمع پخته و خامش نبود