ای دلِ سوداییِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1046

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای دلِ سوداییِ من چند ز رعناییِ تو

1 ای دلِ سوداییِ من چند ز رعناییِ تو آفتِ بد نامیِ من غایتِ رسواییِ تو

2 مشعله بر سر کردی فتنه برون آوردی یادِ جگرخواریِ من در غمِ تنهاییِ تو

3 بهره‌نخواهی بردن غرّه نخواهم گشتن تو ز سبک‌باریِ من من ز شکیباییِ تو

4 صبر کنم تا چه شود کارِ فرو بستۀ من هم بگشاید روزی تعبیه‌آراییِ تو

5 گشت ز بی‌دادیِ تو طاقتِ من طاق‌شده عمرِ گران‌مایۀ من در سر خودرأییِ تو

6 چند تحمّل کردم تا ز جفا در گذری صاف نشد با دلِ من خاطرِ هرجاییِ تو

7 کیست نزاری که کند با چو تویی دل‌بازی گرچه چو او هست بسی واله و شیدایی تو

عکس نوشته
کامنت
comment