- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای محمدخان به دژبانی فتادی، نوش جانت ابروی تازه را از دست دادی نوش جانت
2 در حضور پهلوی اردنگ خوردی، مزد شستت هی کتک خوردی و هی بالا نهادی، نوش جانت
3 در سر راه خلایق از جهالت چاه کندی عاقبت خود اندر آن چاه اوفتادی، نوش جانت
4 در دلت بنشست هر نیری که از شست خیانت جانب دلهای مظلومان گشادی، نوش جانت
5 همچو عقرب بودی آبستن به زهرکین و لیکن خصم جانت گشت هر طفلی که زادی، نوش جانت
6 سالها در پشت میز ظلم بنشستی و آخر در بر میز مجازات ایستادی، نوش جانت
7 مدتی چشم و چراغ مملکت بودی و اینک چون چراغ کور پیش تندبادی، نوش جانت
8 آنچه در شش سال کشتی جمله خوردی باد نوشت آنچه در یک عمر بردی جمله دادی، نوشجانت
9 چون کنون پس میدهی یکسر مکافات عمل راا آنچهبردی وآنچه خوردیوآنچه کردینوش جانت
10 با جهاد اکبر مظلوم در عین رفاقت بیوفایی کردی و زین کرده شادی نوش جانت
11 قافیه گودال شو، زین بیوفاییها به دوران تا ابد سیلی خور آه جهادی نوش جانت