ای لعبت و بت و صنم و حور از مسعود سعد سلمان غزل 15

مسعود سعد سلمان

آثار مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من

1 ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من وی سوسن و گل و سمن و مهر و ماه من

2 ای جان دل عزیزتر از هر دویی و هست ایزد بر این که دعوی کردم گواه من

3 ای دوست بی گناه مرا متهم کنی جز دوستی خویش چه دانی گناه من

4 گفتی چرا گرفتی جعد دراز من وآن گه چرا کشیدی زلف دو تاه من

5 ای مهر و ماه چند کشم در غم تو آه ترسم که مهر و ماه بسوزد ز آه من

6 ما هر دو پادشاهیم ار نیک بنگریم من پادشاه گیتی تو پادشاه من

7 سلطان ابوالملوک ملک ارسلان منم کامروز عدل و مردی و رأیست راه من

8 پر کلاه من که برون آید از حجاب نجم پرن بسوزد پر کلاه من

9 آباد شد زمانه ز جاه من و که دید اندر زمانه هرگز جاهی چو جاه من

10 باک از سپاه دشمن کی باشدم چو هست گردون و مهر و ماه و ستاره سپاه من

11 افکنده گشته دشمن و افتاده دوست مست در رزمگاه من بود و بزمگاه من

12 حق دستیار من شد و من دستیار عدل من در پناه ایزد و دین در پناه من

13 من شادمان ز بخت و ز من ملک شادمان من نیکخواه خلق و فلک نیکخواه من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر