1 ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی خضر رَهِ سرچشمه ی حیوان شده باشی
2 پر می زند از شوق، تذرو مژه ی او در دیده ی هرکس که خرامان شده باشی
3 تنها، نه همین آینه حیران تو باشد دانم که تو هم زآینه حیران شده باشی
1 شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را که از داغ عزیزان نعل بر آتش بود ما را
2 گریبان را به دست عقل دادن نیست دانایی درین وادی جنونی تا گریبانکش بود ما را
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 در زیر لب آوازه شکستیم فغان را گوشی بنما تا بگشاییم زبان را
2 شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟