ای زندگیِ جان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1344

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی

1 ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی

2 صاحب نظران گرچه بی دیده ترا دیدند اعما چو نمی بیند افتد به سرِ پی نی

3 عارف نبود هرگز در زاویه بنشسته اَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نی

4 گر نوش طمع دارد با نیش فرا سازد تا جویِ عسل بیند امّا مگس و قی نی

5 از خویش به در رفته بی تو نبود یک دم بنیاد برافکنده اوقات کند پی نی

6 دردِ تو کسی دارد کز درد نمی نالد در داغِ تو می سوزد امّا اثرِ کی نی

7 تو حاضر و ما طالب آخر چه حجاب است این در عینِ حضوری تو موقوف به جا کی نی

8 هر چند گدایانت خوارند و زبون امّا شوریده ز جامِ تو کم تر ز جم و کی نی

9 در دوستی لیلی وحشی شد و سودایی مجنونِ سبک دل را مِن بعد سرِ حی نی

10 یک جرعه نزاری را در کام چکانیدی سر رفت و هنوز از سر بیرون نشود می نی

عکس نوشته
کامنت
comment