ای حرف سر زلف تو سودای از آشفتهٔ شیرازی غزل 912

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ای حرف سر زلف تو سودای حریفان

1 ای حرف سر زلف تو سودای حریفان این طرفه که دل میبری از دست ظریفان

2 چون باد خزان است و زان در چمن دهر کردیم عبث خدمت سرو و گل و ریحان

3 پیمانه کشم تازه کنم عهد بساقی بشکست اگر یار کهن شیشه پیمان

4 آشفته بجز زلف بتان جا نگرفتم شد عمر گرانمایه بسودای پریشان

5 در دست نماند است بجز باد مرا هیچ ناچار علی را بزنم دست بدامان

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر