1 ای من به فدای آن تن چون سمنت آلوده به خون من زه پیرهنت
2 با سایه تو به رنجم از رشک قدت با پیرهنت به کینم از کین تنت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چنین شنیدم از آیندگان فصل بهار که کاروان صبا می رسد ز حد تتار
2 با باغ مژده رسانید دوش پیک سحر که می رسد دو سه اسبه سپاه فصل بهار
1 تا لعل تو از تنگ شکر بار نگیرد دل از غم آن لعل شکر بار نگیرد
2 در جام لبان چاشنی از قند فکندی تا لعل لبت تلخی گفتار نگیرد
1 نهادم از بن هر موی بر کشد فریاد ز دوستان که زمن شان همی نیاید یاد
2 خروش برکشم از دل چو کبک در دم باز بنالم از همه رگها چو چنگ در ره باد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به