ای که هم آغوش یار حور سرشتی از فروغی بسطامی غزل 460

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

ای که هم آغوش یار حور سرشتی

1 ای که هم آغوش یار حور سرشتی عیش ابد کن که در میان بهشتی

2 صاحب این حسن را سزد که بگوید ماه فلک را که مه بهیم و تو زشتی

3 دل ز تو غافل نگشت یک نفس اما هم نفسش در تمام عمر نگشتی

4 خون غزالان کعبه ریخته چشمت چون ندیدم صنم به هیچ کنشتی

5 لازم عشق آمد آن جمال، خدا را عاشق بی چاره ره با جرم چه کشتی

6 از غم عشقت چه جامه‌ها که دریدم وز پی قتلم چه نامه‌ها که نوشتی

7 خستی و درمان خستگان ننمودی کشتی و بر خاک کشتگان نگذشتی

8 وای بر آن دل که درد عشق ندادی حیف بر آن جان که داغ شوق نهشتی

9 تخم محبت بری نداد فروغی دانهٔ بی‌حاصل از برای چه کشتی

عکس نوشته
کامنت
comment