ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان از جامی غزل 253

ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان

1 ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان در سنبل شبرنگت برگ گل تر پنهان

2 سی و دو بود آن لب هرگه به شمار آری یعنی که بود در وی سی و دو گهر پنهان

3 با هرکه دوچار افتی کام دو جهان یابد شبها که به گشت آیی از خانه بدر پنهان

4 گفتی که بگو پیدا سری ز میان من نیمیست ز موی آن هم در زیر کمر پنهان

5 از هجر توام بردل صد داغ بود پیدا واندر ته هر داغی صد داغ دگر پنهان

6 هر فرش که اندازم در کلبه غم بی تو گردد ز نم دیده در خون جگر پنهان

7 ننهاد تو را در دل یک ذره مهر ایزد هر چند که صنعش در سنگ شرر پنهان

8 از بس که بود رشکم بر گوش و زبان بی تو نامت نبرم هرگز با خویش مگر پنهان

9 از چشم تو دزدیده خواهد نظری جامی کوری رقیبان را سویش بنگر پنهان

عکس نوشته
کامنت
comment