1 ای دل ره او می روی اوّل خون شو وآنگاه بیا تات بگویم چون شو
2 زین مشکل اگر برون شوی می جویی بیرون مشو از خود وز خود بیرون شو
1 یار با ما وفا نخواهد کرد با خودم آشنا نخواهد کرد
2 نکند رای من وگر کند او بخت من خودرها نخواهد کرد
1 دل من ز اندوه ننگی ندارد چو داند که شادی درنگی ندارد
2 نیالوده از خون جانم زمانه همه تر کش غم خدنگی ندارد
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست