ای سر از قدر بر فلک سوده از جامی دیوان اشعار 22

ای سر از قدر بر فلک سوده

1 ای سر از قدر بر فلک سوده عالمی در پناهت آسوده

2 از زمین بوس سرکشان جهان آستان تو گشته فرسوده

3 گوش سایل به جز صدای کرم از صریر در تو نشنوده

4 هر چه پنهان ز وضع های بدیع در خیال مهندسان بوده

5 در بنای تو صنعت استاد همه را آشکار بنموده

6 هر که دیده فروغ شمسه تو دیده بر آفتاب نگشوده

7 پیش نقاش تو سپهر کبود صدفی لاجورد آلوده

8 بامت آمد ز ابر بالاتر نیست حاجت که باشد اندوده

9 در جمال تو دولت ازلی هر زمان چیزی دیگر افزوده

10 وز همه بهتر آنکه موکب شاه در تو گاهی نزول فرموده

عکس نوشته
کامنت
comment