1 ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک
2 مخضوب بود ناخنت ای پنجه سیمین تا خون کرا خوردهای ای ترک غضبناک
3 مردم هم صید تو چه پروای وحوش است هشدار کز انبوه سران خم شده فتراک
4 صوفی ز خم صاف محبت قدحی نوش کان میکند آیینهات از زنگ هوس پاک
5 جان رفت و سرم بر سر سودای تو لیکن سودای تو از سر ننهد طبع هوسناک
6 پنداشتهام عشقش و گویند هوس بود افسوس که نشناختهام زهر ز تریاک
7 مه کرد در و بام تو هرشب به طوافت خورشید نهد روی به درگاه تو بر خاک
8 از خضر طلبکار شدم آب بقا را خط تو اشارت به لبت کرد که هٰذاک
9 در کعبه بود دل همه گر نقش بتانست آشفته همیگفت به تو نَعبُدُ اِیاک
10 ای شیر خدا مظهر حق در تو گریزیم لامهرب لامنجاء لا ملجاء الاک
دیدگاهها **