ای دوست مرانم ز در خویش از وحدت کرمانشاهی غزل 1

وحدت کرمانشاهی

آثار وحدت کرمانشاهی

وحدت کرمانشاهی

ای دوست مرانم ز در خویش خدا را

1 ای دوست مرانم ز در خویش خدا را کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

2 باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

3 از دست مده باده که این صیقل ارواح بزداید از آیینه دل زنگ ریا را

4 زاهد تو و رب ارنی؟ این چه خیال است با دیده خودبین نتوان دید خدا را

5 هرگز نبری راه به سر منزل الا تا مرحله پیما نشوی وادی لا را

6 چون دور به عاشق برسد ساقی دوران در دور تسلسل فکند جام بلا را

7 آتش به جهانی زند ار سوخته جانی بر دامن معبود زند دست دعا را

8 طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت چون نوح برافراشت به حق دست رجا را

9 در حضرت جانان سخن از خویش مگوئید قدری نبود در بر خورشید سها را

10 از درد منالید که مردان ره عشق با درد بسازند و نخواهند دوا را

11 وحدت که بود زنده خَضَروار مگر خورد از چشمه حیوان فنا آب بقا را

عکس نوشته
کامنت
comment