1 ای خواجه ترا ضعیفی از پیری نیست از گرسنگی ست سستی، از سیری نیست
2 اسبی که کشند بر ورق نقاشان گر بی حرکت بود ز جوگیری نیست
1 چو ماه شعشعه ی ماست برق خرمن ما چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما
2 ز دست و پنجه ی خورشید بر نمی آید که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما
1 عشق را در قید دارد پیکر رنجور ما گشت زنجیر سلیمان، نقش پای مور ما
2 پوست تخت فقر ما را مسند آزادگی ست پادشاه وقت خویشیم و جنون دستور ما
1 چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما
2 به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما