1 ای دلارای روزن زندان دیدگان را نعیم جاویدی
2 بیمحاق و کسوف بادی از آنک شب مرا ماه و روز خورشیدی
3 همه سعدم تویی از آن که مرا فلک مشتری و ناهیدی
4 ور همی دیو بینم از تو رواست که گذرگاه تخت جمشیدی
5 به امید تو زندهام گرنه مر مرا کشته بود نومیدی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای عزم سفر کرده و بسته کمر فتح بگشاده چپ و راست فلک بر تو در فتح
2 مسعود جهانگیری وز چرخ سعادت هر لحظه به سوی تو فرستد نفر فتح
1 احوال جهان بادگیر باد وین قصه ز من یادگیر یاد
2 چون طبع جهان باژگونه بود کردار همه باژگونه بود
1 هم شب مست وار و عاشق وار بودم از روی دوست برخوردار
2 گه مرا داد شکرش بوسه گاه سروش مرا گرفت کنار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به