1 ای ابر ز بحر تا هوایی شده ای گویی که کف حاتم طایی شده ای
2 نه نه که کف دست علایی شده ای زان مایه رحمت خدایی شده ای
1 بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
2 تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
1 ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
2 نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
1 چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
2 خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت