1 ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین جان اگر بر تو فشانم، برمیفشان آستین
2 آب چشمم هرکجا بیند، به خون رنگین کند همچو آن طفلی که نشناسد ز دامان آستین
3 من چو ریگ بادیه سیرابم از لبتشنگی همچو موج افشاندهام بر آب حیوان آستین
4 بهر هرکاری از آنجا سر برون میآورد دست عاشق را بود چاک گریبان آستین
5 کی به خون لاله و گل دامن آلایم سلیم کرده داغ عشق او بر من گلستان آستین