1 ای سرو اگر ترا چو طوبی خوانیم از سرکشیت بجای خود بنشانیم
2 با قامت او چند کنی نسبت خویش ما اصل تو و فرع تو نیکو دانیم
1 لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب
2 تا شود از زلف او حجت خوبی تمام خط مسلسل کشید بر ورق آفتاب
1 از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
2 حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
1 دوست می دارد دلم جور و جفای دوست را دوست تر از جان و سر درد و بلای دوست را
2 زحمت خود با طبیب مدعی خواهم نمود تا بسازد چاره درد بی دوای دوست را