1 ای نفس گذشت عمر در حیرانی خود سیر نمی شوی ز بی سامانی
2 نه لذت زندگی خود می یابی نه راحت مردگی تن میدانی
1 جایی که مقام نیستات، مرحله دان وین عمر پر آفت و بلا را تله دان
2 چون بر تنت از حدوث مردم حدث است جای حدث حدوثه را مزبله دان
1 چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است
2 سّر ازل و ابد که گوش تو شنید رمزی ز حدیث کهنه و نوی من است
1 ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند
2 تو راه نرفته ای، از آن ننمودند ور نه که زد این در، که درش نگشودند