ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب از عراقی غزل 7

ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب

1 ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب

2 زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب

3 از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن کز تپش تشنگی شد جگر من سراب

4 تافته اندر دلم پرتو مهر رخت می‌کنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب

5 روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟ روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟

6 چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب

7 فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟ نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب

عکس نوشته
کامنت
comment