- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته همچو مه تابان دو عالم زان تجلی ساخته
2 تا نه بیند چشم غیری حسن جان افزای دوست هر دو عالم را ز نام غیر واپرداخته
3 بهر اظهار کمال خود ز خانه شاه عشق با سپاه حسن در میدان امکان تاخته
4 عاشقان از شوق روی دوست در بازار عشق هر دو عالم را ز بهر وصل او درباخته
5 تا کند خالص وجود عاشق از بیگانگی بارها در بوته محو و فنا بگداخته
6 در مقام صحو بعدالمحو جانبازان راه طالب و مطلوب رااز یکدگر نشناخته
7 چون اسیری سالکان راه تجرید و فنا رخت هستی را بملک نیستی انداخته