در هیچ‌جا هرگز نشد بیند از مشتاق اصفهانی غزل 310

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

در هیچ‌جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی

1 در هیچ‌جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی یا تو در آغوش کسی یا در بر تو ناکسی

2 خاکیست دشت عشق را کز طبع شورانگیز آن مجنون‌صفت پیدا شود هر دم درین صحرا کسی

3 دادند از مهر تو جهان عشاق و تو نامهربان هرگز نگفتی زین کسان آیا بود بر جا کسی

4 پیک تو رفت و از پیش بیخود دل ما شد روان ما را نیاید دل بجا زآن کو نیاید تا کسی

5 از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی کی ره به غواصی برد در قعر این دریا کسی

6 پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان شاید کند می در قدح روزی ازین مینا کسی

7 ما را به دل نبود چسان گرد غم از خاک چهان هر مشت گل زین خاکدان بود است مثل ما کسی

8 شادم به کوی نیستی کافکنده عشق آخر مرا در عالمی کآنجا کسی کاری ندارد با کسی

9 باشد شرابی عشق را در خم که تا روز جزا ناید به خود نوشد اگر یک جرعه زین صهبا کسی

10 مشتاق چون خود را ز عشق افشا شود زین ماجرا نبود تفاوت گر بود خاموش یا گویا کسی

عکس نوشته
کامنت
comment